لب پنجره نشسته بودم..
یهو دیدم یه هلیکوپتر اومد بالای ساختمونمون
و یه مامور نیروی انتظامی با عملیات راپل اومد رو پشت بوم،
دیش ماهواره مونو تنظیم کرد و رفت!
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
بدون هیچ قصدی به مامانم میگم مامان برام زن میگیری؟
برگشته جدی میگه مگه کسی احمقه بیاد به تو زن بده
بعد بابام از رو مبل داد میزنه میگه اخه مگه دختره الاغه که بیاد زن تو بشه.
من که بیخیال شدم اصن یه وضی دارم الان