loading...
سايت سرگرمي و تفريحي سي خنده
محمد هادی حسینی بازدید : 4885 پنجشنبه 1393/04/19 نظرات (0)

 

داستان جالب و خواندنی ما چقدر فقیر هستیم ، جانان: روزی یک مرد ثروتمند پسر بچه ی کوچکش را به یک روستا برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند چقدر فقیر هستند . آن دو ، یک شبانه روز در خانه ی محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر مرد از پسرش پرسید : نظرت در مورد مسافرتمان چه بود ؟

 

پسر پاسخ داد : عالی بود پدر !

پدر پرسید : آیا به زندگی آنها توجه کردی؟

پسر پاسخ داد : بله پدر !

و پدر پرسید :چه چیزی از این سفر یاد گرفتی ؟

 

پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت : فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا . ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد . ما در حیاطمان فانوسهای تزئینی داریم و آنها ستارگان را دارند .حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آنها بی انتهاست.

 

با شنیدن حرفهای پسر زبان مرد بند آمده بود. پسر بچه اضافه کرد : متشکرم پدر تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم.

 

 

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
آمار سایت
  • کل مطالب : 1875
  • کل نظرات : 1080
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 2633
  • آی پی امروز : 233
  • آی پی دیروز : 226
  • بازدید امروز : 579
  • باردید دیروز : 451
  • گوگل امروز : 4
  • گوگل دیروز : 7
  • بازدید هفته : 4,465
  • بازدید ماه : 9,415
  • بازدید سال : 83,756
  • بازدید کلی : 5,264,754